مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

 سلام علیکم همگی

احوالات شما؟

ما خوبیم . مشغول کشتی گرفتن با زندگی و بالا پایین رفتنهای آن هستیم. یک اتفاق خوب، شماها میدونستین شبها از یک کانال سریال روزی روزگاری پخش میشه؟ میدونستید تمام کودکیهای من با عشق به مرادبیگ و در حسرت ازدواج با اوگذشته؟ میدونستید چقدرررر دلم میخواست به جای معصومه  بودم و مرادبیگ عاشقم میشد؟ خلاصه که هورااااا، دیشب در عالم خواب و بیدار و بالا پایین کردن کنترل تلویزیون، چشمم به جمال مرادبیگ جان روشن شد   جیغ و هورای خوابالودی کشیدم.

خوب دیگه، خوابم پرید. برم سراغ کارهای تمام نشدنی، فعلا، بای بای

نظرات 2 + ارسال نظر
سایه دوشنبه 23 مهر 1397 ساعت 23:04 http://doranbipayan.blogfa.com/

وای منم عاشق مرادبیگ بودم اصلا به خاطر همین نقش خیلی از خدابیامرز خسرو شکیبائی خوشم میومد اصلا اسم این سریال منو میبره تو بچگی و اون حسهای کودکی

خدا بیامرز، دل همه را برده. ابهتی داشت نقشش.

پویا چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 13:18

چه اعتراف جالب و بامزه و البته دور از ذهنی!...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.