مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

جمعه شبتون به خیر باشه الهی

روزهای بهاری را به خیر و خوشی میگذرانید؟ انشالا که علی رغم بالا پایینهای مملکت و روزگار عجیب و غریبی که میگذرد حال دلتان خوب باشه و تنتون سالم.

چند شبی هست که میخوام بیام بنویسم، اما بی حالیهای قبل و پس از افطار و حجم خواب زیادی که این شبها پیدا کردم، حضورم را کمرنگ کرده، به هر حال ، حالا که هستم و در خدمت شما.

احتمالا اگر به جای الان ، چند ساعت قبل نوشته بودم، وولوولکهای ذهنم جنس دیگه ای داشت. تصمیم چند ماهه ای که با همسفر داشتیم و مدتها بالا پایینش میکردیم، بدون اراده ما دچار تغییر شده. راستش اصلا نمیدونم این منی که الان اینجا نشسته و مینویسه توانی برای تغییرات توی زندگیش داره یانه؟

من و همسفر بالا پایین زیاد داشتیم، دوری و نزدیکی هم زیاد داشتیم، دقیقا از زمانیکه حس کردیم به ساحل آرامش رسیدیم، از همان زمانیکه ته دل یک نفس راحت کشیدیم، ماجراهای جدید شروع شد.

راستش در برنامه ریزیهای کوتاه و بلند زندگی، دیگر هیچ احتمالی برای تنها بودنم و تنها بودنش ندادیم. همه تاسهای زندگی را جوری ریختیم که قرار است دونفره بازی را پیش ببریم و خوب البته از آنجا که مهربان خدای متعال، مشت و مال دادن روح و روان بندگانش را اساسی دوست دارد، بازهم تغییر برنامه در پیش داریم و باور کنید اینبار هرجور حساب میکنم جانش را ندارم. یکجورهایی بودنش انگار الزام زندگیم شده و حتی فکر دور شدنش برای کوتاه مدت هم ذهنم را به هم‌میریزد. حتی ساده ترین کارهایم توی ذهنم غول شده است، بزرگهایش بماند. اصلا شبها تنهایی چطور باید مسواک بزنم،؟ گلدان بلند روی دیوار که من دستم نمیرسد چطور آب بدهم؟ صبحها چطوری باید بیدار شوم؟

*این پست آشفته را بگذارید پای شوکی که تازه چتد ساعت است بهم وارد شده و هنوز از قدرتش گیجم.

**سرویس شدم از بس این روزها ملت پرسیدند، روزه ای؟ و من مجبور شدم توضیح بدهم که چرا و به چه علت چنین خطایی را انجام دادم؟ انگ املی هم خورده ام تازه. بی خیال دوستان، عیسی به دین خود، موسی به دین خود، مریم هم به راه و رسم خودش.

***میشود که این بارانهای بهاری تمام نشود؟

****ارادتی دارم من به خرداد. روح و روانم جلا میگیرد در این ماه پرحادثه، قربانش بروم، دقیقا حال و هوایش عین حال و هوای خودم هست و مو نمیزنیم با هم.

شبتون خوش باشه فعلا

نظرات 1 + ارسال نظر
samira یکشنبه 6 خرداد 1397 ساعت 17:59 http://sama92.blogfa.com

بیشتروقت ها نوشته هات یه ابهامی داره که ذهن آدم رو مشغول میکنه می دونم این سبک نوشتن مخصوص مرمرانه است
فقط می تونم دعا کنم تاهمیسه کنارهمسفرت انقدر دلخوشی های کوچیک وبزرگ داشته باشی که به تنها بودن اصلا فکر نکنی

سلام
قصد و غرضی برای مبهم نویسی ندارم، کلا زندگیم این مدلیه.
ممنون از ارزوی خوبت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.