مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

زمان نهار شده و من گیج گیج میزنم از بی خوابی. دیشب را بد خوابیدم و تا صبح هر ساعت بیدار شدم و هی خوابیدم و ادامه یک خواب بد را دیدم. ساعت ۶ که مشغول آماده شدن برای کار شدم، دلم طاقت نیاورد صبر کنم. به همه انها که در خوابم بودند و امکان پیغام رسانی به ایشان موجود پیغام دادم و در خواست کردم در اولین لحظه بیداری یک سلام خوبم برای من بفرستند. پررنگتر از همه هم در خوابم برادرک بود و دوست جانی. مغزم سوخت از دیدن صحنه های بد خوابم.

راستش من اصلا عادت به بد خوابیدن ندارم و معمولا فاصله خوابیدنم و قصد کردنم برای خوابیدن کمی کمتر از یک دقیقه هست. اصلا نمیدونم دیشب چرا اینطوری شد، از همه بدتر هم دیدن خواب عمیق همسفر بود، خدا وکیلی طاقت این یکیو ندارم که من بد خواب باشم و او در خواب عمیق.

*وقت نهار نازنینم تمام شد. فعلا


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.