مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

پر پر میزنم بیام اینجا بنویسم ولی نمیشود که نمیشود.

روزهای دوشنبه من داغون شده، یک مهندس جانی جهت بهبود اوضاع مملکت تشریف میارند کارخونه. بعد از اونجایی که ایشون با فتوسنتز روزگار میگذارند، جلسه میگذارند از طلوع خورشید تا غروبش، بدون هیچی.امروز مردممم از نبودن چای. دیگه وسطهای کار ملتمسانه درخواست یک دقیقه  خروج کردم و خودم را به معشوق رساندم.

به جبران روزهای دوشنبه ای که سخت میگذرد، شبهایش را در محیط محشر کلاس یوگا میگذرانم و جایتان خالی، تمام زمانهای ریلکسیشنش را میخوابم اساسی.

*راننده سرویس یک خوش بو کننده جدید خریده، داغونه، بوی دستشویی های توراهی میدهد. هرچی هم در مورد اسانسهای صنعتی و سرطانزایی و حلقه های اروماتیک و سردرد و اینها میگویم قبول نمیکند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.