سلام
شبتون خوش باشه الهی
امشب بعد از مدتها بلاخره سروقت اومدم خونه. دلم برای خونم تنگ شده بود و جریان طولانی شده ممیزی و چندتا کار تو هم پیچیده تو کارخونه باعث شده بود مدتها درست حسابی خونه قشنگم را نبینم. باور نمیکنید اگر بگم امشب که وارد خونه شدم با چشمهام دورتادور خونه را میگشتم از دلتنگی. اصلا رنگ نگاهم بعد از ممیزی تغییر کرده و روح و روانم دگرگون شده. انقدر جوگیر ارامش پس از ممیزی شدم که طی قطعنامه ای شبه ترکمنچای یک عالمه قول و قرار با همسفر گذاشتم، انشالا که بشتوانم عمل کنم وگرنه جدی جدی با خشم همسفر طرفم. البته اگر تا یک ماه اینده اصلا اصلا اضافه کار نمونم، جایزه دارم.
* چشمانمادرکم همچنان بی نور هست و من مشنگتازه فهمیدم وخامت اوضاع را. نتوانستم دیدنش بروم و از خواهرک شنیدم که حتی انگشتان دست را نمیتواند بشمارد.پزشکش گفته صبور باشیم و باور میکنید من صبری در خودم سراغ ندارم؟ یکچیزی را در گوشی اینجا به شما میگویم. رنگ چشمان مادرکم یک چیزی بین طوسی یا قهوه ای کمرنگ هست. بارها و بارها دیگران از او سراغ رنگ دقیق لنز چشمش را گرفته اند و هربار با خجالت جواب داده که لنز ندارد و چشمهایش همین رنگی هست . من عاشق رنگ چشمهایش هستم و بارها و بارها در زمان بی حواسیش خیره به چشمانش شدم و قربان صدقه چشمان نازنینش رفتم ، البته رابطه نه چندان صمیمانه مادارانه دخترانه مان هیچ وقت نگذاشته مستقیم و بدون پرده پوشی بگویم مامان جانم عاشق رنگچشماتم .
برایم و برایش دعا میکنید؟ ارزوهای خوب میکنید؟
* مثل دخترکهای احمق و بی خاصیت تنها کار این روزهایم اشک ریختن هست و هیچ کاری نکردن. با خدا معامله کرده ام که منبی خیال تمام رویاها و ارزوهای مادرانه و زنانه ام میشوم و او چشمان مادرکم را ببخشد و بی خیال نور کم سوی چشمانش شود. من حتی ته دلم هم اصرار و خواهشی نداشته باشم از نوع غلیانهای زنانه و او بی خیال اثبات قدرت خداوندیش شود تو این روزهایی که خیلی هم راحت نمیگذرد.
خوب میشه مریم جون، مطمئن باش هم چشمهای مادرک هم رویایاهای زنانه تو ، او بزرگ است پس بزرگ ازش بخواه، از جنس به رخ کشیدن قدرت نیست باور کن،
همه ی رویاهایت را با هم ازش بخواه، او قادرو تواناس خودش گفته و خلف وعده هم نمی کند
ممنونپوران مهربانم. ممنون از امیدواریهای خوب و قشنگت