مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


توی سرویس و تو را ه خونم. دارم فکر میکنم چقدر خوبه که ساعت ۵:۱۵ میشه. چقدر خوبه که خونه هست، حتی اگر کوچک هست، حتی اگر ۷۲ متر هست، یک خوابه هست. چقدر خوبه  کتری چای هست، یک فنجان ( فنجان که نه، کمی بزرگتر از فنجان)هست، یک ظرف میوه، یک  جا هست که آدم بره توش و گوشه گوشه اش حالت را خوب کنه و حس و حالت را عوض کنه و تا فردا صبح بسازت و آمادت کنه برای یک روز پر از بدو بدو.

چقدر خوبه که خونم هست، همسفرم هستخودم هستم. من عاشق خونم هستم.

*نمیخوام غر کاری بزنم ولی.... گاهی کارخانه واقعا خ...ر هست

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 9 شهریور 1396 ساعت 14:41

سلام و خسته نباشید
من خواننده خاموشم ولی همیشه میخونمتون
مریم جان یه سوالی می خواستم ازتون بپرسم شما که وارد 35 سال شدید اصلاحسی برای بچه دار شدن ندارید ؟ دوست دارید تا آخر عمر بدون بچه باشید چقدر خوب که این حس را دارید و شوهرتون هم باهاتون همراهی میکنه
فکر می کنم شما فرزند وسطی هستید و یک خواهر یا برادر با فاصله زیاد از خودتون کوچیکتر دارید که این حس را دارید که بچه نمی خواهید

سلام.عزیزم فکر میکنم شما کمی ناقص وبلاگ را خواندید. مسئله خواستن و نخواستن من نیست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.