مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

توی همه سالهای زندگیم یادم نمیاد درست نشونه گیری کرده باشم. کلا هر هدفی گرفتم با حداقل ۹۰ درجه انحراف  ،به ان برخورد کردم.

حال و احوال امروزم خوب نبود. خسته بودم و عصبی. همسفر هم خوب میدانست و از اونجایی که به صورت کاملا اتومات وقتی من میرم تو فاز خودم و ترجیح میدم صدای هیچکسی به ویژه ایشون را نشنوم، دقیقا همین اوقات زبان همیشه سایلنت ایشون به کار می افته، خیلی هم پر نمک به کار می افته. هی جواب ندادم، هی جواب ندادم، احساس کردم باید یک بلایی سرش بیارم تا بی خیالم بشه و دست از سرم برداره. پرتاب دمپایی روفرشی و کمی جاخالی ایشون همانا و ریزش شیشه ویترین همانا.لعنتی بیشتر از یک ملیون قسمت شد.

بیشتر از یک ساعت هست که داریم خرده شیشه جمع میکنیم و هنوز هم ریز ریز دیده میشه. حیف که دمپایی به هدف نخورد.

*آخر شبی شوک دادیم به همسایه ها اما حال خودم خوب شد. بشکن بشکن کار خوبی است گاهی.


نظرات 1 + ارسال نظر
سرن دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت 15:31 http://serendarsokoot.blogsky.com/

فدای سرت، بهونه شد جاشونو چیزای جدید با حال خوب بگیرند!

ممنون عزیزم. ما که شکستیم حالا کی تعمیر شود خدا داند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.