مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


سلام به روی ماهتون

قرار نبود بین پست قبلی و پست امشب، اینقدر فاصله بیافته، اما سفر چند روزه و قطع شدن تلفن و نت خونه و همزمان سقوط آزاد گوشی خودم و داغون شدن نت گوشی، باعث این فاصله شد.

جایتان خالی، در تعطیلات گذشته سفری داشتم محشر، علی رغم اینکه کل سفر برخلاف برنامه ای که ریخته بودیم پیش رفت و بسیار بی برنامه هم پیش رفت، اما جزء یکی ازبهترین روزهایی بود که گذراندم.فکرش را بکنید در یک بهشت سبز رنگ، میون ابرها، توهوای سرد، دور از گوشی ، بخاری زغالی و ...دلم میخواست هفته ها اونجا بمونم.

این هفته که قربانش بروم نه شنبه ا ش مشخص بود نه سه شنبه اش، دوروز کاری بیشتر نداشت، اما همین دو روز همهمچین پوستم راکند که نمیدانم اگر امروز به آخر هفته نمیرسید، دوام می اوردم یا نه.اصلا بعضی خرابکاریها علی رغم اینکه هیچ ارتباطی با هم ندارند اما عجیب علاقه دارند در یک روز وپشت سرهم پیش بیان.

*امروز از روزهای پر خبر و شوک اوری بود، احتمالا همگی خبر تلخ حضور نامهربونها را تو گوشه کنار شهرمون شنیدین. امیدوارم و ارزو میکنم این حضور تو همین اتفاق متوقف بشه و دیگه نبینیم و نشنویم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.