مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

  
تو شرکت بحثم شده. خیلی بد.‌دقیقا از ۸ صبح تا الان تو بحث و جدل بودم. مثل احمقها گریم گرفته. زنگ زدم به همسرم. اروم نشدم. یک عالمه پیغام برای مشاور جدید گذاشتم. هنوز نخونده. اینجا اومدم راحت بگم،تو عمرم از خودم ضعیفتر و بیسوادتر و احمقتر ندیدم. اینی که هستم با اونی که باید باشم هزار هزار کیلومتر فاصله داره و اصلا نمیتونم تحملش کنم.

گوشی را خاموش کردم. تلفن اتاق هم در اوردم بازهم در دسترسم. یک کمد دارم. اومدم توی کمد. من احمق از همه چی فراری اومدم تو کمد و مثل دختربچه های لوس دارم گریه میکنم.  من احنق رییس کوفت و مدیر فلان کم اوردم و فرار کردم تو کمد تا اروم شم.

*اینجا نوشتن معجزه میکنه. چند دقیقه بیشتر نیست. اما حالم ارومه.
نظرات 3 + ارسال نظر
پویا چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 ساعت 09:52

سلام
حتما تا الان دیگه حالتون حسابی خوب شده دیگه؟
زیادبخودتون سخت نگیرید، همه ما نقاط ضعف داریم اما شما نقاط قوتتون کم نیست...اونا رو نادیده نگیرید، لطفا

سلام .ممنون.خوبم.
اینکه ادم‌ ایراد کارش را بدونه و تغییر نکنه خیلی بده.

امیر یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 ساعت 23:05

سلام
شما اون دکتر قبلی رو تحمل کردید با اون رفتارهاش این یکی ها رو هم از سر می گذرونید
من مطمئنم

محکم و استوار باشید مثل همیشه

ممنون. بحث تحمل ادمها نیست. خودم احتیاج به اصلاحات دارم

سرن یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 ساعت 14:26 http://serendarsokoot.blogsky.com/

چه خوبه که ما اینجا رو داریم ها!

الان بهتری؟!

معمولا بعد از شلوغ بازی بهترم. ممنون عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.