مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


سلام

من معمولا زمانهای خاصی به مامانم زنگ میزنم، بیشتر هم به گوشی خونه زنگ میزنم، گاهی که پدر حوصله داشته باشه،گوشی را میگیره و چند کلامی با هم صحبت میکنیم. یک وقتهایی سرکار، یه زمانهایی که منتظر شروع یک جلسه هستیم، توی سرویس برگشت از کار یا حتی موقع رانندگی، دلم میخواد صدای یکیشون را بشنوم.تماس که میگیرم، بابا همیشه میگه، جان بابا، چه عجب یاد من کردی، این جان بابا را که میگوید دلم یک ذره میشود برای کنارش بودن، دلم میخواد هرجا که هستم برگردم پیشش. الهی که خداوند مهربون پدرهای دونه دونتون را سالم نگهداره، الهی  که خودش مواظب دلهای غمیگینتون باشه اگر که دیگه نیستند.

*به مادر که تلفن اختصاصی میزنم، همیشه با های مامی شروع میشه و جواب میده، هلوووووووووووووو دخترم. این هلو را هم خیلی غلیظ میگوید.

*چوب خط اضافه کاریهایم پیش تمام اهل خانواده پر شده، همسفر که خیلی انگلیسی مابانه، یک اعتراض نرم را شروع کرده و همچین میفهمم که همین روزهاست که اعتراضش سخت شود. مادرک و پدرجانم هم از یک جای دیگه کاملا آشکارا معترض هستند که یعنی چی شماها از اول زمستون زندگی برای خودتون نمیگذارید؟ توضیحاتم هم قابل قبول نیست، در کنار افزایش سفارشهای داخلی، خوشبختانه یا متاسفانه یک سفارش سنگین صداراتی هم پیدا شده و به انها اضافه کنید یک ممیزی جانانه و یک عالمه کار خرده ریزه که نمیدانم چرا همه اش در بهمن  و اسفند ماه سروکله شان پیدا میشود.

*دوشنبه نوبت مصاحبه دارم.7 صبح. از طرفی یکشنبه شب جلسه کوفتی کیفیت نمیدانم چی چی  داریم در دفتر.از همانها که شروعش مشخص هست و پایانش همچین مبهم. امیدوارم اقلا 12 شب خانه باشم تا بتوانم 4-5 ساعت بخوابم و ساعت 5 از خانه بزنیم بیرون تا برویم خودمان را به اجنبی ها ثابت کنیم که ادمهای خوبی هستیم وقرار است برگردیم و اینها. انشالا که همه چیز به خیر میگذرد.

*شما دعا بفرمایید ویزایمان تایید گردد، قول شرف میدهم اینبار سفرنامه داشته باشم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.