مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


سلام علیکم. از آنجاییکه این بدن جان بنده عادت به کار در پنجشنبه ها نداره، همچین گیجولانه و مشنگانه و چیزهای دیگه آنه پخش زمینم و در حال تمدد اعصابم که حد نداره. روز خوبی هم داشتم،کارهایم آدمیزادی پیش رفته فقط نمیدانم چرا حس میکنم کامیون ۱۸ چرخ از رویم گذشته،هم جسمم،هم ذهنم. دوساعتی هست که گوشی به دست به بخاری چسبیدم و تو اینور و اونور دنیا میچرخم، اما دریغ یک چیزی که حال و احوالم را روبراه کند. یک چیز مسخره بگم، کلا به دیدن هرچه تصویر خوشگل موشگل غذایی و صفحات چه کنیم باربی شویم و چقدر خونه ما قشنگه و چقدر میز شام قشنگه و... تیک پیدا کردم. دلم کمی  واقعی تر و عادیتر میخواهد. مرضم کمی ریشه دارتر هست، خواندن تمام جملات و کتابهای مثبت اندیشی و تریپ اینها را بگو خوب میشی،اونها را نگو،بده، نیز حالم را بد میکند.احساس میکنم با همه اینها اشباع شدم. شکر خدا، وبلاگهایتان را هم که تخته کردید و کسی نمینویسد، به فکر انها که گاهی به خانه هایتان سر میزنند هم که نیستید. الهی که خوش باشین، هرجا که هستید.


نظرات 1 + ارسال نظر
samira سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 13:06 http://sama92.blogfa.com

ان شاله تو هم خوش باشی خانومی...

ممنون عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.