مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام به روی ماهتون، صبح (احتمالا ظهر صحیحتره)زیبای جمعتون بخیر. این پنجشنبه جمعه حسابی حال مرا جا آورد. بعد از چند هفته  تعطیلات شلوغ پلوغ داشتن، این هفته در کمال آرامش خانه بودیم و چقدر خوب بود این هیچ برنامه ای نداشتن.فرصت کردم اندازه همه کم خوابیهای اخیر بخوابم، خرید کنم و به داد خانه خالی از همه چیز برسم و تا نیمه شب بیدار باشم و فیلمهای مزخرف ببینم . برای ما که خوب بوده، انشالا شما هم لذت برده باشین.

*لم داده به شوفاژ و زیر پتو ، تو عالم عکسهای رنگ به رنگ شب یلدا که ظاهرا تمام اینستا را تصرف کرده میچرخیدم و گوشی هم به صدای اخبار بود، گزارش از حلب بود و برلین و ترکیه و... یک لحظه نگاهم افتاد به صفحه تلویزیون، دخترک کوچولوی غرق خاک و خون در بغل مردی داغونتر،چشمهای دخترک و صورتش کپی صورت و چشمهای تپلک جدید خانواده بود و دلم ریخت از این تلخیهای همین چند کیلومتر  دوروبر. آنقدر همه جا و همه چیز تلخ هست که حتی نمیتونم بگم خدایا شکرت،  بگم شکرت که اگر همه جا را خون گرفته، ماها خوشیم و غرق تو لذت یلدابازی  و مثلا کریسمس بازی  و چه خوب که آنجا که دیگران هستند ما نیستیم، بگم چه خوب که شبیه پریسا آنطرف  هست و خودش اینطرف امن و راحت تو آغوش مامانش. خیلی سعی میکنم اخبار نبینم، نخونم، اما بههر حال خبرها میرسه و چقدر بد که سهم  تلاش من برای بهتر شدن دنیا، یه سر تکون دادن و دعا کردن که ایکاش دنیا جای بهتری بشه برای زندگی کردن آدمها. یک زمانی وقتی خیلی جوانتر بودم، وقتی با تصورات خودم، آدمتر بودم، آرزویم تو صلیب سرخ کار کردن و اینطرف، آنطرف رفتن توی دنیا بود و نجات دادن بچه های جنگ.حالا... بگذریم، فقط میخواستم بگم، تو حلب یک دختربچه هست که صورتش  مثل  صورت پریسا است و‌چشمایش با همان معصومیت.

*یلدایتان با تاخیر مبارک، انشالا همینقدر که لبخند ورنگ ولعاب تو عکسهای فراوان یلدایی هست ، زندگی همگیمان، شیرین باشد و پرلبخند.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.